جبههٔ یهود برای نفوذ به درون حاکمیت، در پی کسی بودند که از عهدهٔ دو مأموریت برآید:
در کنار رسولخدا بهگونهای رفتار کند که مسلمانان او را شخصیتی برجسته و توانمند برای خلافت بشناسند.
سازمانی ایجاد کرده و کسانی را گرد هم آورد که حکومت او را بهرسمیّت بشناسند؛ همچنین کسانی باشند که در حمایت از او تلاش کنند و مسلمانان را گرد او جمع نمایند.
ابوبکر بهترین گزینه برای انجام این مأموریت شناخته شد.
شرایط و جایگاه اجتماعی ابوبکر او را گزینهٔ مناسبی برای نفوذ ساخته بود. در حالیکه گروندگان به پیامبر نوعاً جوان هستند، ابوبکر تنها ٣سال از پیامبر کوچکتر است. مسلمانان هرگاه دور رسولالله جمع شوند و او را نیز کنار رسولالله ببینند، بهدلیل سنّ بالای ابوبکر، او را بهعنوان نفر دوم اسلام میشناسند. بدیهی است اگر کسی با قصد و انگیزه نیز بخواهد این نقش را بازی کند، موفقتر خواهد بود.
افزون بر اینها، او در مکه صاحبنام بود و به بدی شهرت نداشت. بنابراین اگر در این سیستم نفوذ یابد، طبیعتاً در بین اصحاب رسولالله شهرت خواهد یافت.
وضعیت مسلمانان در مکه نیز زمینه را فراهمتر کرده بود. هستهٔ اصلی اسلام، پس از علنی شدن بیش از ۴٠نفر نبود که بهتدریج افراد دیگر به آنها اضافه گردیده و گرد هم میآمدند.
او با این ویژگیها و با پشتوانهٔ برنامهریزی قوی، به آسانی میتوانست خود را بهعنوان شخص برجسته پس از رسولخدا به مسلمانان مهاجر معرفی کند.
ممکن است این شبهه پیش آید که رفتارهای ابوبکر، مثبت و در جهت تقویت اسلام بوده است! اما ابوبکر و یارانش در واقع به رسولخدا (ص) ایمان نداشتند و رفتارهایی که نقل شد، ظاهری نمادین از دین داشت و در حقیقت برای انگیزههای غیرخدایی صورت میگرفت.
آنان قصد داشتند با این رفتارها نزد مردم شخصیت و مقامیکسب کنند تا در زمان مناسب بتوانند خلافت را از مسیر خود منحرف نمایند.
ما برای این ادعا که ابوبکر و یارانش هیچگاه به رسولخدا (ص) ایمان نیاوردند، سه شاهد میآوریم:
امیرمؤمنان (ع) در بیانی پیش از جنگ صفین میفرمایند: «هیچکدام از این سه نفر (ابوبکر، عمر و عثمان) با رسولخدا (ص) پیشینه و سابقهای را نداشتند». معلوم است منظور ایشان عدم پیشینهٔ مثبت است، چرا که آنان در بسیاری از جریانات صدر اسلام حضور داشتند. آنان سابقهای که به نفع اسلام و رسولخدا (ص) بوده و با انگیزهٔ الهی باشد، ندارند.
امام علی (ع) در جای دیگر میفرمایند: اگر قریش اسم رسولخدا (ص) را وسیلهای برای رسیدن به ریاست و عزّت قرار نمیدادند، هرگز خداوند سبحان را پس از رحلت پیامبر بهاندازهی یک روز هم عبادت نمیکردند.
حذیفه در بیانی میگوید: قسم به خدا، اینان (ابوبکر و یارانش) اعمالی انجام دادند که کاشف از این است که بهاندازهی یک چشم به هم زدن به خدا و رسولخدا (ص) ایمان نداشتند.
در ادامه، به بیان جزئیات برنامههای ابوبکر در نفوذ به سازمان حکومتی پیامبر خواهیم پرداخت.
الف: شخصیت پردازی
ابوبکر در بین مردم مکه صاحبنام بود و جایگاه ویژهای داشت. روشن است که مسلمانان از اسلام آوردن او خشنود شده باشند و او نیز برای انجام مأموریت خود، سعی داشت این ذهنیّت را همواره زنده نگهدارد؛ بنابراین در این راستا دست به تلاشهایی چند زد:
همراهی با رسولخدا (ص):
ابوبکر، همواره در تلاش بود که مردم او را در زمرهٔ صحابیان خاص پیامبر (ص) بشناسند و در رسیدن به این مقصود، در صدد ملازمت با پیامبر (ص) در رویدادهای تاریخساز و مهم اسلام بود. وی میخواهد خود را رنجکشیده برای اسلام معرفی کند؛ کسی که در شناساندن پیامبر اکرم (ص) به مردم کوشش فراوان کرده است. با این کار، مردم با شناخت پیامبر (ص) او را نیز میشناسند. حضور ابوبکر در «بیعت عقبه دوم» یکی از این موارد است.
کمکهای مالی:
اقدام دیگر ابوبکر برآوردن نیاز مالی اسلام و مسلمانان بود. با این شیوه مسلمانان اعتماد کاملی به ابوبکر و حُسننیّت او مییافتند. برای نمونه، برخی معتقدند ابوبکر بلال حبشی را پس از اسلامش از صاحب او خریداری کرد. بنابراین وقتی ابوبکر به حکومت میرسد، تاریخ مبارزهای از بلال با غاصبان حکومت ثبت نکرده است. نام بلال در زمرهی یاران ممتاز امام علی (ع) که در خانهٔ حضرت تجمع کردند، مشاهده نمیشود؛ هرچند در میان یاران غاصب خلافت نیز نام او مشاهده نشده است.
دعوت به اسلام:
ابوبکر تلاش گستردهای کرد که افراد از طریق او به اسلام در آیند؛ چرا که میدانست اینان سرانجام پیامبر اکرم (ص) را به پیامبری خواهند پذیرفت و اگر از مسیر او پیامبر را بپذیرند، و بهواسطهٔ او مسلمان شده باشند، در آینده سوءنیت او را نمیپذیرند.
ب: تشکیل سازمان
مأموریت دوم ابوبکر این بود که سازمانی تشکیل دهد، و گروهی را گرد هم آورد که به خلافت وی پس از پیامبر (ص) معتقد باشند. بدیهی است هرچه این سازمان زودتر تشکیل شود، سریعتر میتوانند نفوذ کنند و برای خود چهرهای مناسب در نزد مردم بپردازند؛ بنابراین پایهٔ سازمان نفاق در مکه گذارده شد. وی کسانی را فراخواند و هستهٔ اصلی را تشکیل داد و با گذشت زمان کسانی را به سازمان افزود. در ادامه، شواهدی بر تشکیل سازمان توسط ابوبکر و رهبری وی بر آن، ارائه خواهد شد:
دعوت ویژگان به اسلام:
ابوبکر کسانی را به اسلام دعوت میکرد که اولاً: او را قبول داشتند؛ ثانیاً: از قریش بودند. روشن است اگر ابوبکر بخواهد سازمانی را با این افراد تأسیس کند، رهبر این سازمان خواهد بود. مورّخان کسانی را که بهدست ابوبکر مسلمان شدهاند، چنین برمیشمرند:
عثمان، ابوعبیدة بن جراح، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، زبیر، سعد بن ابیوقاص، عبیدة بن حارث و ارقم بن ابیالارقم.